نه نفت، نه معدن، نه جمعیت؛ نسخه سنگاپور برای فرار از فقر مطلق چه بود؟

نه نفت، نه معدن، نه جمعیت؛ نسخه سنگاپور برای فرار از فقر مطلق چه بود؟
سال ۱۹۶۵ هنگامیکه سنگاپور رسماً استقلال یافت، کمتر کسی تصور میکرد این نقطهی کوچک در جنوب شرق آسیا آیندهی روشنی داشته باشد. جزیرهای گرمسیری بدون منابع طبیعی، محاصره شده میان قدرتهای منطقهای و درگیر تنشها نژادی، با نرخی بیکاری بالا، که حتی برای آب شرب مردم نیز به همسایگانش وابسته بود.
خلاصه پادکستی مقاله
ساختهشده با هوش مصنوعی
اما درست نیمقرن بعد همان جزیره در رتبهی سوم فهرست ثروتمندترین کشورهای جهان قرار گرفت. تولید ناخالص سرانهاش از ۵۱۶ دلار به بیش از ۶۵ هزار دلار رسید، یعنی بالاتر از آلمان، ژاپن و حتی آمریکا. کشوری که نه نفت و معدن داشت و نه جمعیت بالا، از دل تمامی محدودیتهای خود مدلی ساخت که نهتنها کشورهای درحالتوسعه، بلکه قدرتهای بزرگ جهان را نیز به تحسین واداشت.
آنچه در سنگاپور رخ داد یک بازطراحی کامل بود: از سیستم آموزشی تا سیاست مسکن، از فرهنگ دولتی تا معماری شهری. رشد ۱۲۵ برابری در طول یک نسل انسانی، بیسابقهترین تحول اقتصادی تاریخ معاصر است، اما چطور جزیرهای که تقریباً هیچچیزی نداشت، به چنین موقعیت اقتصادی فوقالعادهای رسید؟
و مهمتر اینکه آیا «مدل سنگاپور» تکرارشدنی است؟
از آشفتگی تا استقلال: تولد دردناک یک ملت
داستان سنگاپور مدرن از دل تاریکی و تحقیر آغاز میشود.
اوایل قرن نوزدهم، بریتانیا با کمک افسری استعماری به نام استمفورد رفلز، این جزیرهی گرمسیری را به یک پایگاه تجاری در مسیر هند و چین تبدیل کرد. سنگاپور به لطف موقعیت جغرافیایی استراتژیکش، در حکم گرهی حیاتی در شبکه بازرگانی امپراتوری بریتانیا بود.
اما جنگ جهانی دوم همه چیز را به آتش کشید. فوریه ۱۹۴۲، ارتش امپراتوری ژاپن با حملهای برقآسا، سنگاپور را اشغال کرد. طی سه سال و نیم، هزاران نفر کشته و زیرساختها نابود شدند و روح جزیره در وحشت، قحطی و شکنجه فروپاشید.
وقتی جنگ به پایان رسید، آنچه باقیمانده بود، شهری خسته و بیپناه و اقتصادی ورشکسته بود.















