نقد فیلم ریلیتی (Reality) | روایت یک بازجویی

نقد فیلم ریلیتی (Reality) | روایت یک بازجویی
ریلیتی (Reality) فیلمی پلیسی است که در یک تک لوکیشن اتفاق میافتد. این فیلم که براساس واقعیت ساخته شده، روایتی از یک بازجویی را بهنمایش درمیآورد. با نقد این فیلم همراه بیکینگ باشید.
داستانها و اتفاقات واقعی مدتها است که منبع خوبی برای پیرنگهای سینما بهشمار میآیند. فیلمهای براساس واقعیت آنقدر از لحاظ کمیت تعدادشان زیاده شده که کمکم میتوان آنها را زیرژانری جداگانه در سینما بهحساب آورد. در میان این نوع از آثار، فیلمهایی که براساس واقعیتهای سیاسی و دادگاهی ساخته شده، تعدادشان زیاد است و برای مخاطب جذابیت دوچندانی دارند. دادگاه شیکاگو ۷ (The Trial Of The Chicago 7)، معاون (Vice)، همه مردان رئیس جمهور (All The Presidents Man) اسنودن (Snowden) و… نمونههایی از این دست از فیلمها هستند که میتوان اسنودن را مشابهترین فیلم به Reality در نظر گرفت.
در سال ۲۰۱۷ بود که ریلیتی وینر (Reality Leigh Winner) توسط افبیای در خانهاش مورد بازجویی قرار میگیرد. این فیلم که براساس داستان واقعی این شخصیت نوشته شده با استفاده از متن دستگیری او به نگارش درآمده است. وینر همانند اسنودن یکی از افشاگران اطلاعات سری به رسانهها است. او که کارمند سابق نیروی هوایی ایالات متحده بود با استفاده از شغلاش یک سند محرمانه دولتی را از انتخابات آمریکا افشا کرد و مدارکی را دربارهی دخالت مستقیم روسیه در انتخابات سال ۲۰۱۶ آمریکا ارائه داد. این فیلم برای اولینبار در بخش پانارومای برلین بهنمایش درآمد.
در ادامه بخشهایی از داستان فیلم مشخص میشود
ریلیتی وینر بعد از اینکه از ماشین خود پیاده میشود، دو مامور افبیآی به سراغاش میآیند تا خانه و وسائلاش را بازرسی کنند و سوالاتی در رابطه با شغلاش بپرسند. ریلیتی فیلمی ساده و سرراست است که تنها در یک لوکیشن اتفاق میافتد. اولین چیزی که توجه ما را به خود جلب میکند، بازی جذاب و جسورانهی سیدنی سوئینی است که در تمام مدت زمان روایت، نبض فیلم را در دست گرفته است. درواقع همهی بازیگران ریلیتی عالی عمل میکنند. آنها باتوجهبه اینکه تنها یک تک لوکیشن در اختیار دارند، میدانند چگونه تمام پتانسیل خودشان را بکار گیرند تا تماشاگر از دیدن یک فضای تکراری خسته نشود.
اولین چیزی که توجه ما را به خود جلب میکند، بازی جذاب و جسورانهی سیدنی سوئینی است که در تمام مدت زمان روایت، نبض فیلم را در دست گرفته است
ریلیتی مثل همهی قصههایی که براساس واقعیت ساخته و پرداخته شدهاند، ریسک این را دارد که وارد بحران عدم تعلیق و اضطراب شود. درواقع همهی آثاری که با الهام از واقعیتها ساخته میشوند، قدری نسبت به دیگر آثار اورجینال غیردراماتیکتر پیش میروند. ریلیتی نیز مثل همهی فیلمهایی که منبع الهامشان داستانهای واقعی بوده، زمانی دلچسبتر خواهد شد که مخاطب چیزی از ماجرای اصلی را نداند و برای اولینبار با شخصیت ریلیتی آشنا شده باشد. اینگونه از آثار که هم در یک تک لوکیشن اتفاق میافتد و هم فیلمساز باید تا جائی که امکان دارد به اتفاقات اصلی وفادار، نیازمند هوش بالایی از سمت فیلمساز است که در این اثر کارگردان با استفاده از قدرت بازیگران، سعی دارد که همهی ضعفها را بپوشاند.
اگر بدون اینکه چیزی از سرگذشت وینر بدانیم، بهسراغ این فیلم برویم با قصهای طرف خواهیم بود که از همان ابتدا و بدون مقدمهچینی شروع میشود. چند مامور افبیآی به سراغ دختری بهظاهر بیخبر از همه جا که نگران سگ و گربهاش است، رفتهاند و او را با کمال احترام سؤالپیچ میکنند. تماشاگری که نمیداند اوضاع از چه قرار است، سرتاپایش را اضطراب میگیرد و بهدنبال تعلیقی که فیلمساز به راه انداخته قصه را دنبال میکند. تا زمانیکه افبیآی هنوز بازجویی را شروع نکرده همه چیز خوب است و تماشاگر مدام منتظر این خواهد بود که نقطه عطفی در فیلم شکل بگیرد و ما را بهجای هیجانانگیزی که مختص فیلمهای پلیسی است ببرد.
اما به محض اینکه بازجوییها شروع میشود مخاطب متوجه خواهد شد که هیچ چیز هیجانانگیزی در قصه وجود ندارد و تنها این بازی بازیگران است که قدری قوس به روایت داده است. در این پرده فیلم دیگر قادر به ادامهی خود بهعنوان یک اثر پلیسی نیست و نمیتواند مخاطب را به آنچه که در پردهی اول آماده کرده بود، برساند. در این پلانها فیلم همهی اطلاعاتش را به ما داده، نه تعلیقی دیگر انتظار مخاطب را میکشد و نه نقطه عطفی وجود دارد که قصه را از حالت خمودگی بیرون بیاورد و نفسی تازه به اثر بدهد.
فیلمساز در این فیلم تنها با استفاده از یکسری مدارک صوتی دست به یک بازسازی زده که اگر بازیگرانش نبودند، فیلم در چشم مخاطب همانند یک مستند عمل میکرد
در این وضعیت نیز شخصیتپردازی کارکترها بهشدت تحت تاثیر صرفهجویی فیلمساز قرار گرفته است. ریلیتی وینر تا انتهای فیلم کارکتری ناشناخته برایمان باقی میماند و بهجز دانستن علاقهاش به سگها و حیوانات چیز دیگری از او دستگیرمان نمیشود. مهمتر از همه اینکه انگیزهی او از انجام چنین کاری برایمان پنهان است. فیلمساز از ریلیتی وینر شخصیتی تخت و تک بعدی ساخته، کارکتری که از ابتدا تا انتهای قصه تنها با یکسری دیالوگ مشغول دادن اطلاعاتی کمرنگ به مخاطبی است که خود را برای دیدن آدمی که پلیسها دورهاش کردهاند آماده کرده بود. اطلاعاتی که با یکسری دیالوگهای لوس بین وینر و دو مامور افبیآی ردوبدل میشود، تنها سندی برای غیردراماتیک بودن فیلم است.
تا اینجا بنا بر این شد که مخاطب اطلاعی دربارهی ریلیتی وینر در دنیای واقعی نداشته باشد اما زمانیکه مخاطب این شخصیت را بشناسد و بهسراغ فیلم برود، شرایط بسیار بدتر خواهد بود. اگر بخواهیم ریلیتی را با فیلم اسنودن مقایسه کنیم به اثری بوچ و فاقد ارزش هنری خواهیم رسید. فیلمساز در این فیلم تنها با استفاده از یکسری مدارک صوتی دست به یک بازسازی زده که اگر بازیگرانش نبودند، فیلم در چشم مخاطب همانند یک مستند عمل میکرد. در اسنودن ما با داستانی طرف هستیم که کاملا از لحاظ پرداختهای سینمایی به نقطهای دراماتیک رسیده و همانند پیرنگی رفتار میکند که گویی بهصورت اورجینال زادهی تخیل نویسندهاش است.
اینکه فیلمساز در بهتصویر کشیدن داستان ریلیتی وینر هیچ دیدگاهی از خود ندارد و صرفا نقش یک راوی را بازی میکند، قدری آزاردهنده است. تا به این حد وفادار ماندن به منبع اصلی از جذابیت سینمایی و دراماتیک بودن داستان میکاهد. کاگردان میتوانست فیلماش را همانند یک مستند داستانی بسازد تا هم اعتبار این قالب هنری را کسب کند و هم اینکه در ارائهی نمایشی سینمایی کم نیاورد. Reality از آن دسته فیلمهای براساس واقعیت است که شدیدا از ارائهی خصوصیتهای فیلمهای سینمایی طفره میرود و زود نیز فراموش میشود.
پرسونا