داستان واقعی فیلم The Conjuring و خانه تسخیر شده پرون ها!

داستان واقعی فیلم The Conjuring و خانه تسخیر شده پرون
ها!
فیلمنامهی احضار به ادعای سازندگان براساس یک داستان واقعی بوده است، اما این ادعا تا چه حد صحت دارد؟ آیا وارنها فرشتههایی در بدن کارآگاهان پارانورمال بودهاند که به نجات خانهها و خانوادههای تسخیرشده میرفتند، یا شیادانی که از ترس و ناچاری دیگران سودجویی میکردند؟ باید باور کنیم خانواده پرون بهدست روح ساحرهای به نام بثشیبا شرمن شکنجه میشدند؟ یا صرفا دروغگوها قهاری بودهاند؟ در این ویدیو به شما خواهیم گفت.
برای حمایت از کانال یوتیوب فیلمزی ویدیو را در یوتیوب تماشا کنید
فیلم کانجورینگ، محصولی از جیمز وان، کارگردان سرشناس ژانر وحشت، در سال ۲۰۱۳ است. این فیلم که در فارسی با نام احضار نیز شناخته میشود، آغازگر یکی از مشهورترین و موفقترین فرنچایزهای ترسناک هالیوودی بود- هم در باکسآفیس، هم از نگاه مردم و منتقدین. جیمز وان که خوشاقبالی کارنامهی حرفهایش را با اولین فیلم بلندش، اره، آغاز کرد، این بار برای الهامگیری به پدیدههای فرهنگ عامه آمریکایی یعنی وارنها روی آورد.
او پیش از این مهارت خود را در تولید فرنچایزهای ترسناک ماورایی با مجموعههای «توطئهآمیز» و «اره» اثبات کردهبود. و این بار نیز پس از مشاهدهی استقبال گرم مخاطبان از فیلم احضار، ساخت قسمتهای دو و سه را با همان فرمول قبلی – یعنی اقتباس از پروندههای پارانورمال وارنها- ادامه داد.
در ادامه داستان فیلم فاش میشود.
ماجرای پرون ها
قسمت اول این مجموعه براساس پروندهی خانوادهی پرون (Perron) یکی از مراجعین اد و لورین وارن (Ed and Lorraine Warren) که در فیلم ملاقاتشان کردیم، و اتفاقات عجیب خانه مزرعهایشان در شهر کوچک هریس ویل (Harrisville) در رودآیلند (Rhode Island) نوشته شده است.
بزرگترین دختر این خانواده، آندریا پرون، سالها بعد در ۲۰۱۱ کتابی سه جلدی منتشر کرد با نام «خانه تاریکی، خانه نور». او در این کتاب از وقایعی مینویسد که هفت عضو این خانواده در زمان زندگی در آن خانه تجربه کردند. هرچند تاریخ انتشار این کتاب پیش از اکران فیلم است، این کتاب منبع اقتباس فیلم نبود. ولی منبع دست اولی است که بدون فیلترهای هالیوودی از زبان یکی از اعضای خانواده بازگو شده و به همین خاطر ما برای کسب اطلاعات قابل اطمینان به سراغش رفتهایم.
داستان از جایی شروع میشود که راجر و کرولین پرون (Roger and Carolyn Perron) خانهی جدیدشان را در زمستان سال ۱۹۷۰ خریداری و یک سال بعد به آنجا نقل مکان میکنند. این ملک وسیع ۸۰ هکتاری بهترین گزینه برای این خانواده بزرگ بود، چرا که فضای زیادی برای بازی و گشتوگذار در اختیار پنج فرزند این خانواده، یعنی آندریا، نانسی، کریستین، سینتیا و آوریل میگذاشت.
اما ذوق و شوقشان برای شروع زندگی در خانه جدیدشان عملا در نطفه خفه شد. طولی نکشید که اتفاقات عجیبی که در خانه میافتادند، هیجانشان را به اضطراب و سردرگمی تبدیل کرد. اینها در ابتدا جزئی و قابل صرفنظر بودند، طوری که میتوانستند با ربط دادن به حواسپرتی توجیهش کنند. اکثرشان در اوقاتی که کارولین تنها در آشپزخانه سپری میکرد به وقوع میپیوستند. او صداهایی شبیه خراشیدن ناخن روی کتری میشنید. بعد از جارو کشیدن کف آشپزخانه جاروی دستی را در جای مخصوصش میگذاشت ولی هربار جارو ناپدید میشد و از جایی عجیب سردرمیآورد. سپس روی زمین آشپزخانه که لحظاتی پیش تمیز کرده بود، کپههای غبار پیدا میکرد!
از همان روزهای اول اسبابکشی، پای کارولین گرفتار دردی با منشا نامعلوم شد. اقدامات او برای درمان درد پایش بینتیجه ماند و با مزمنتر شدن این درد، کارولین زمینگیر شد. کار به جایی رسید که او به ندرت میتوانست از تختخوابش بیرون بیاید.
یک نمونه دیگر از این اتفاقات مشکوک، گفتوگویی بود که میان کارولین و یکی از همسایگان پرونها در روزهای اسبابکشی شکل گرفت. او به کارولین توصیه کرد که از تاریکی شب تا صبح چراغهای خانه را روشن بگذارد. زیرا سالهای سال، هیچیک از ساکنین پیشین این خانه هرگز چراغهایشان را خاموش نمیکردند.
تمام اینها، به اضافهی رخدادهای مورمورکنندهی دیگر مثل بوی گوشت گندیدهای که در خانه به مشام دخترها میرسید یا سرمایی که در بعضی نقاط خانه میپیچید، کارولین را به فکر انداخت. او تصمیم گرفت که سوابق ساکنین و صاحبین این ملک را بهدنبال توضیحی برای تجربیاتشان، مطالعه کند. این تحقیق او، نتایج پریشانکنندهای به همراه داشت. به نقل قول از آندریا پرون، پیش از نقل مکان پرونها، هشت نسل از یک خانواده در این خانه زندگی کرده و مردهاند، اما انگار بعد از مرگ هم خانهشان را ترک نکردهاند. این ملک از زمان ساختش در سال ۱۶۹۳ شاهد دو مورد خودکشی ازطریق دار زدن، یک خودکشی با سم، تجاوز و قتل یک دختر یازده ساله، دو غرقشدگی، چهار مرگ بر اثر یخزدگی و تراژدیهای متعدد دیگر بوده است. یکی دیگر از نتایجی که به همراه داشت، نام یکی از همسایگان ملک در قرن نوزدهم، بثشیبا شرمن (BathSheba Sherman) بود. نامی که، همانطور که بهزودی مشخص خواهد شد، زندگی پرونها را تحتالشعاع قرار داده بود.
همزمان با برملا شدن گذشتهی تاریک خانه بود که نشانههای حضور موجودی ماورایی، که از صدا و بو و حس سرما شروع شده بودند، به مرحلهای غیرقابل انکار رسیدند. دخترها چندین بار به چشم خود یک روح زن را اطراف خانه دیدند. او شب ها موقع خواب به اتاق دخترها سر میزد، روی آنها پتو میکشید و حتی پیشانیشان را میبوسید. اما نقطه عطف اصلی تجربیات پرونها هنوز رخ نداده بود. تا به اینجای روایت آندریا، این روح یا ارواحی که در خانه رفتوآمد میکردند حضوری خنثی و حتی مهربان داشتند.
تا اینکه یک روز ناگهان موجودی نامرئی در اصطبل به دخترها حمله میکند. عصر همان روز، دخترها صدای پچپچی افرادی را میشنوند که انگار درون دیوار صحبت میکردند. در همین بازه زمانی، یک روح مذکر، آندریا و دیگر دخترها را «بهشدت آزار میدهد». آندریا از ارائه جزئیات بیشتر درباره این اتفاق خودداری کرده است و این بیمیلی فقط به او محدود نیست. خواهران او نیز از گفتوگو درباره این این واقعه سرباز میزنند. این حمله یا آزار یا هرچه که بوده، مشخصا برای خواهران پرون اتفاقی تروماتیک و بهشدت دردناک بوده است. به این ترتیب در عرض چند روز، ارواح عصبانی جای ارواح مهربان را میگیرند و زندگی پرونها را زیرورو میکنند. با همه این اوصاف پرونها نهتنها از خانه تسخیر شدهشان فرار نمیکنند، بلکه تصمیم میگیرند به کمک وارنها با آنها مقابله کنند.
ماجرای وارن ها
اد وارن، یک دیوشناس خودآموخته، سخنگو و نویسنده بود که همراه همسرش لورین موران، که او هم به ادعای خود، یک «روشن بین» و «واسطهی روحی» یا همون مدیوم بود، کارآگاهان ماورالطبیعه بودند و هزاران پروندهی معروف داشتهاند.
اد در اصل دانشجوی نقاشی مدرسه هنر دانشگاه ییل (Yale) بود. او به همراه همسرش در نیوانگلند (New England) به نقاط تسخیر شده سفر میکردند. این نقاط منبع الهام نقاشیهای اد بودند – او منظره خانههای تسخیر شده را به تصویر میکشید. به این ترتیب بود که ایده شغل آیندهشان به ذهنشان رسید و وارنها پایهگذار قدیمیترین مرکز پژوهشهای ماورایی در آمریکا شدند.
روایات متعددی است از اینکه وارنها چطور بر سر راه پرونها قرار گرفتند. ولی آنطور که آندریا گفته، یکی از دوستهای خانوادگی پرونها در کنفرانس وارنها در کانتیکات حضور پیدا میکند و بعد از اتمام کنفرانس از آن دو درخواست میکند به کمک پرونها بروند. وارنها زمانی به پرونها رسیدند که کارولین «توسط یک روح تسخیر شده بود». بهگفتهی لورین، او در لحظهی ورود به خانه، «حضوری تاریک» را احساس کرده بود و بلافاصله به تسخیر خانه توسط یک روح خبیث پی برده بود. همانطور که در فیلم نیز نشان داده شد، این لورین وارن بود که اولینبار نام بثشیبا شرمن را پیش کشید. او پس از بررسی شباهتهای تجربیات خانوادهی پرون با داستان زندگی بثشیبا، روح خبیث خانه را بثشیبا شرمن معرفی کرد. پرونهای واقعی نیز، مثل نسخه سینماییشان، از بثشیبا چیزی جز یک اسم نمیدانستند. بعلاوه، بسیاری از روایات مربوطبه بثشیبا تاریخی نیست و بیشتر به افسانهبافی و قصهپردازی میماند.
این ایده از اولین مکالمهاش با کارولین به ذهن لورین خطور کرد. کارولین به او دربارهی زمانی گفته بود که روی مبل دراز کشیده و ناگهان درد و سوزش شدیدی پشت پایش حس کرده و ماهیچهی پشتپایش بیدلیل شروع به اسپاسم کرده بود. با معاینهی پایش متوجه شد حوضچه کوچکی از خون از زخم او جاری شده اما نتوانست عاملی برای این زخم پیدا کند. آندریا زخم پای مادرش را «یک دایره کوچک گرد و بینقص» توصیف میکند که «شبیه بهجای فرورفتن میل بافتنی بود».
اما برای پی بردن به ارتباط بین زخم پای کارولین پرون با بثشیبا شرمن، ابتدا باید با بثشیبا آشنا شویم.
بث شیبا شرمن کیست؟
در فیلم ، بثشیبا روح ساحرهای است که تمامی مالکین آیندهی خانهاش را نفرین میکند و سپس خودش را در سال ۱۸۶۳ میکشد.
طبق دادههای تاریخی، بثشیبا شرمن با فامیلی پدری BathSheba Thayer در سال ۱۸۱۲ در رودآیلند به دنیا آمد. او در سال ۱۸۴۴، با جادسون شرمن ازدواج کرد و سپس به خانهای در همسایگی ملک آینده پرونها نقل مکان کرد. در آن خانه جادسون مزرعهداری میکرده و بثشیبا نیز خانه داری. این دو با هم پسری به دنیا آوردند به نام هربرت شرمن. گویا این زوج سه فرزند دیگر نیز به دنیا آوردند که هیچکدام تا هفت سالگی زنده نماندند، اما آمار سرشماری برای تایید این قضیه وجود ندارد.
بث شیبا در بهار سال ۱۸۸۵ به دلایل طبیعی از دنیا رفت. قبر بثشیبا تا به امروز در قبرستان تاریخی هریسویل قرار دارد. هرچند تا به حال بارها مورد حمله قرار گرفته و تخریب شده است. منابع مختلفی ادعا میکنند که عکس زیر متعلق به سال ۱۸۸۵ که از ملک فعلی پرونها گرفته شده، بثشیبا شرمن را نشان میدهد. اما مدرکی برای اثبات این ادعا وجود ندارد، چرا که ممکن است در زمان گرفتن این عکس، بثشیبا زنده نباشد.
ادعاهای بی اساس و شایعات زیادی هویت بثشیبا را احاطه کرده است. ولی در واقعیت مدارکی مبنی بر ساحرگی بثشیبا شرمن وجود ندارد؛ فقط افسانه و فولکلور. پس این افسانهها ریشه در چه دارند؟ در قرن نوزدهم، نوازدی که تحت مراقبت بثشیبا بود – احتمالا یکی از فرزندان ثبت نشده او – جانش را از دست داد. مرگ او بر اثر فرو رفتن میل بافتنی به جمجمه بود. در آن زمان، مردم محلی افسانهپردازی کردند که بثشیبا نوزاد خود را قربانی شیطان کرده است؛ ولی در دادگاه مربوطه بثشیبا بی گناه تلقی شد. لورین وارن میلبافتنی فرو رفته در جمجمه نوزاد بثشیبا را درکنار زخم کارولین پرون که بهجای فرورفتن میل بافتنی شبیه بود قرار داد؛ و نتیجه گرفت اذیت و آزاری که پرونها تجربه میکنند کار بثشیباست. این قصهی مربوطبه میلبافتنی، تنها دلیلی بود که لورین برای نتیجهگیری داشت؛ اما در نبود شواهد و مدارک دیگر، به این شباهت جزئی متوسل شد و از آن پس مصمم شد که بثشیبا شرمن روح خبیث خانهی پرونهاست.
وارنها در اولین اقدام، خانه را “پاکسازی” کرده و سپس یک جلسهی احضار/جنگیری برای کارولین در زیرزمین برگزار کردند. متاسفانه این جلسه خوب پیش نرفت و اوضاع را به مراتب بدتر کرد. چنان که راجر مجبور شد وارنها را از خونه بیرون کند. وارنها در طول ده سال آینده مرتبا به پرونها سر زدند اما کمکی از دست آنها برنیامد.
بین دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی بود، که اد وارن سراغ تونی دِروسا- گراندِ تهیهکننده رفت و نوار صوتی مصاحبه با پرونها را برای او پخش کرد. سپس پیشنهاد ساخت یک فیلم براساس این پرونده را داد و دروسا- گراند نیز با پیشنهاد موافقت کرد. این فیلمنامه سالها بین استودیوها دست بهدست شد تا سرانجام در سال ۲۰۱۳ به کارگردانی جیمز وان ساخته شد. لورین وارن به شخصه یکی از مشاورین ساخت این فیلم بود، پس جای تعجب نیست که در نسخه سینمایی، وارنها به شکست خود در پرونده پرونها معترف نشدند. برخلاف پایان خوش فیلم که کارولین از تسخیرشدگی توسط بثشیبا نجات پیدا میکند؛ در واقعیت، تنها دستاورد جلسه احضار وارنها، وخیمتر کردن حال کارولین پرون بود.
یک تفاوت عمدهی دیگر بین نسخه سینمایی و واقعیت، کاراکتر بثشیبا شرمن بود. آندریا در کتابش از ارواح متعددی نام برده، بعضیها حضوری مادرانه و مهربان بودند، بعضیها خنثی بودند (فقط تختها را بلند میکردند یا وسایل را جابهجا میکردند)، بعضیها نیز، مثل بثشیبا در فیلم، ارواح خبیثی بودند که جنسیت مذکر داشتند. با وجودی که در فیلم، بثشیبا یگانه حضور ماورایی خانه پرونها بود، به نظر میرسد که در واقعیت، بیشتر تجربیات پرونها مطلقا ربطی به بثشیبا شرمن نداشت.
و درنهایت، عجیبترین تفاوت بین فیلم و واقعیت: پرونهای واقعی پس از تمام این اتفاقات دلهرهآور و مورمورکننده، همچنان از آن خانه به خوشی یاد میکنند. آندریا پرون در کتابش با لحن رمانتیکی راجع به آن خانه صحبت میکند. او حتی معتقد است که زندگی در آن خانه نقطهعطفی برای او به حساب میآید و از آنجا خاطراتی تلخ و شیرین برایش به جا مانده است.
در آخر، تنها مدرکی که برای باور کردن پرونها و وارنها داریم، حرفهای خودشان است. واقعیت هرچه که است، شکی نیست که مجموعه احضار آنها را به شهرت و ثروت زیادی رساند و برای طرفداران ژانر وحشت دنیایی بهشدت سرگرمکننده ساخت. اما به نظر میرسد که پرونده خانه مرموز پرونها، تا ابد حل نشده باقی خواهد ماند.