هاست پرسرعت
بازی

نقد فیلم درون (Inside) | سفری درونی برای بقا

نقد فیلم درون (Inside) | سفری درونی برای بقا

درون (Inside)، فیلمی روانشناختی‌ست از تقابل مدرنیته و زندگی ابتدایی. داستانی از انسان امروزی که با هوشمند شدن اطراف‌اش شاید دیگر چیزی برای خوردن پیدا نکند.

فیلم‌های زیرژانر بقا، فلسفی، استعاری و روانشناسانه آثار جذابی در میان طرفداران سینمای تجاری و هنری هستند. نمایش‌هایی که همیشه تماشاگران خود را دارند و هیچگاه از مُد نیز نمی‌افتند، حال چه می‌شود اگر فیلمسازی به سرش بزند که همه‌ی این ایده‌ها و مضامین را با یکدیگر تلفیق کند و در فیلمی واحد به مخاطب تحویل دهد؟ Inside ثمره‌ی یکی از همین بلندپروازی‌هاست. فیلم‌هایی که یا بسیار خوب از آب درمی‌آیند یا طیف طرفداران سینمای تجاری و هنری را ناامید خواهند کرد. آثاری که عمده ضعف‌شان را می‌توان در ساختاری فروپاشیده جست‌وجو کرد.

فیلم Inside، اثری استعاری با لوکیشن و قاب‌بندی‌های هنری است که از فرمی تجاری استفاده می‌کند تا به مفهومی فلسفی برسد. این فیلم که اولین تجربه‌ی کارگردانی واسیلیس کاتسوپیس در بخش داستانی است در بکارگیری سبک بصری و هدایت ویلم دافو عالی عمل می‌کند اما در بخش پیرنگ کم می‌آورد و نمی‌تواند ایده‌‌های متفاوت را درکنار یکدیگر قرار دهد. این فیلم در نگاه اول اثری متفاوت است، نمایشی که از ذهنی پُرچالش و کنمشمند بیرون آمده اما هرچه که جلوتر می‌رود عدم‌تجربه‌ی کارگردان قصه و پیرنگ را به‌سمت آشفتگی پیش می‌برد.

در ادامه بخش‌هایی از داستان فیلم لو می‌رود

ویلم در حال نگاه کردن در فیلم درون

درون، یک ایده‌ی ابتدایی فوق‌العاده‌ دارد. همه‌چیز در آپارتمانی به‌همراه یک تک بازیگر اتفاق می‌افتد. اتمسفری با اله‌مان‌های تگناهراسی قصه را دربرمی‌گیرد و فضای هوشمند آپارتمان درپس خود ترس و تعلیقی دیوانه‌کننده را خلق می‌کند. یک دزد آثار هنری برای برداشتن پرتره‌ای گران‌قیمت وارد پنت‌هاوس مدرن یک کلکسیون‌دار می‌شود. کارکتری به‌نام شماره‌ی سه از آن طرف بی‌سیم، کنترل عملیات را برعهده دارد. درست وقتی‌که نمو کارش تمام می‌شود، همه‌چیز بهم می‌ریزد و آژیر خطر به صدا درمی‌آید. درها بسته می‌شوند، شیشه‌ها ضدضربه و دیوارهای فولادی نیز غیرنفوذ هستند. هیچ صدایی به بیرون منتقل نمی‌شود و لحظه‌به‌لحظه‌ی پلان‌ها را اضطراب فرامی‌گیرد. فیلم با طراحی این عناصر خفه‌کننده و اضطراب‌آفرین موفق به خلق فضایی جذاب برای ایده‌ی ابتدایی خود می‌شود.

فیلم با طراحی عناصر اضطراب‌آفرین موفق به خلق فضایی جذاب برای ایده‌ی ابتدایی خود می‌شود

در ابتدا همه‌چیز در این پنت‌هاوس مدرن جذاب است. یک باغچه با سبک آبیاری قطره‌ای، آشپزخانه‌ای شیک، تابلوهای جذاب هنری، یک استخر وسط اتاق‌ خواب و پنجره‌ای بزرگ که به تمام شهر دید دارد. اما واقعیتی دردناک درپس این زیبایی پنهان شده است، آب قطع است و موادغذایی زیادی نیز در آن‌جا وجود ندارد. از طرفی هم به‌خاطر اختلال در سیستم امنیتی خانه، دمای هوا هر لحظه در حال بالا رفتن است. Inside موفقیت خیره‌کننده‌ای درون خود دارد و آن همین فضاسازی‌های کنش‌مند آن است. فیلم‌ها برای روایت داستان‌‌شان نیازمند بستری استخوان‌دار هستند و این فضاسازی‌ها مسیر را برای یک قصه‌ی دراماتیک در این اثر هموار کرده است.

اگر بخواهیم به فیلم Inside دقیق شویم و ساختارش را به‌طور موشکافانه‌ای بررسی کنیم به فیلمی دوپاره خواهیم رسید که ایده‌ای جذاب را به هدر داده و جهان‌بینی‌اش نیز خوب از آب درنیامده است. از ابتدای فیلم و در پلان‌هایی که نمو می‌فهمد، گیر افتاده تا جائی‌که او تابلوی خودنگاره را پشت کمد لباس‌ها پیدا می‌کند، Inside یک نمایش از زیرژانر بقا است. نمو در دو پرده‌ی ابتدایی فیلم تمام تلاش‌اش را می‌کند تا از آن قفس بیرون بیاید. او پاستا را تنها با آب جوش نرم می‌کند، نان کپک‌زده می‌خورد، از آب باغچه و استخر می‌نوشد تنها برای اینکه زنده بماند.

نمو در حال تماس گرفتن در فیلم درون

تعلیق غالب در این پلان‌ها، اضطرابی است که قصه برای نجات نمو خلق می‌کند. مواد غذایی کم است، دمای هوا یا به‌شدت بالا می‌رود یا بسیار پایین است. در این نیمه، فیلم هدف‌اش را روی نجات جان نمو فوکوس‌کشی می‌کند و این سوالات را در ذهن مخاطب می‌اندازد که تک شخصیت قصه کی و چگونه قرار است نجات پیدا کند؟ آیا بالاخره مسئولان برج متوجه حضور او می‌شوند؟ آیا ممکن است که جاسمین هنگام نظافت هندزفری را از گوشش‌اش بیرون بیاورد و به‌طور اتفاقی صدای نمو را بشنود؟ اصلا امکان دارد دوباره بی‌سیم‌اش به صدا دربیاید و شماره‌ی 3 از آن طرف کد خروج را هک کند؟ ماهیت این دو پرده و آنچه که درش اتفاق می‌افتاد یافتن راهی برای نجات نمو است و تماشاگر مدام این سوالات را در ذهن‌اش مرور می‌کند.

بعد از به‌تصویر کشیدن تلاش‌های نمو برای بقا، فیلم وارد اصلی‌ترین ایده‌ی کارگردان می‌شود؛ درون و ناخودآگاه انسان، هدفی که بخاطرش فیلم ساخته شده است

بعد از به‌تصویر کشیدن تلاش‌های نمو برای بقا، فیلم وارد اصلی‌ترین ایده‌ی کارگردان می‌شود؛ درون و ناخودآگاه انسان، هدفی که بخاطرش فیلم ساخته شده است. از اینجا ما با فیلم دوپاره‌ای طرف هستیم که فیلمساز با استفاده از عنصر موسیقی آن‌ها را به یکدیگر متصل کرده است. تا زمانی‌که نمو در جست‌وجوی راهی برای خلاصی از این آپارتمان هوشمند است، همه‌چیز خوب پیش می‌رود ولی از آن لحظه‌‌ای که کارگردان به سرش می‌زند تا برای ارائه‌ی یک اثر استعاری فیلم را وارد فاز دیگری کند و از اسطوره‌شناسی گرفته تا ایده‌های روانشناختی را به یکدیگر ببافد، همه‌چیز بهم می‌خورد.

نمو بعد از اینکه سر از پشت کمد دیواری درمی‌آورد و وارد آن دالان شبه‌باستانی می‌شود، یک دگرگونی اسطوره‌واری به‌سراغ‌اش می‌آید و فیلم دچار چرخشی غیردراماتیک می‌شود. او مردی مصنوعی را می‌بیند که به‌شیوه‌ی گذشتگان آرمیده و کتابی راجع‌به بهشت و جهنم در دست دارد. در اینجا است که سفر قهرمان قصه شروع می‌شود او در درون خود به دنیای گذشتگان سفر می‌کند، شبیه انسان‌های اولیه خز بر سرش قرار می‌دهد، مراسم آیینی اجرا می‌کند و به تقلید از نیاکانمان روی دیوار نقاشی می‌کشد. نمو خود را در میانه‌ی یک سفر می‌بیند، سفری که انتهایش به بهشت می‌رسد و راه‌اش نیز از بالاترین نقطه‌ی خانه رد می‌شود.

نمو کنار استخر در فیلم درون

انزوا، تنهایی و میل به زنده ماندن، نمو را به یک سفر درونی می‌کشاند، سفری که به عقیده‌ی فیلمساز، هنر و ماهیت‌اش مسبب ماجرای این صعود است. قفسی که قهرمان قصه در آن گرفتار آمده، غریزه‌ی بقا را درش به جوش می‌آورد، در اینجا است که استعاره‌ها شروع می‌شوند. فیلمساز مدرنیته را در مقابل زندگی بدوی و ابتدایی قرار می‌دهد، از آپارتمانی هوشمند، یک زندان نفوذناپذیر می‌سازد و آنقدر به کارکترش سختی می‌دهد تا به ناچار به درون‌اش سلوک کند. این درون چیزی نیست جز ناخودآگاه جمعی، یک نوع دی‌ان‌ای بسیار هوشمند که نسل‌به‌نسل، هزاره‌به‌هزاره به بشر امروزی منتقل شده است. فیلم راه بقای نمو را در ارتباط با نیاکان‌اش می‌داند. از طرفی دیگر فیلمساز مذمتی آهسته و آرام نسبت به جهانی نشان می‌دهد که همه‌چیزش مدرن شده، زمانیکه این مجلل‌گرایی دیگر نمی‌تواند به دادمان برسد.

Inside، معنایی استعاری دارد، روایتی از انسان امروزی که هم در دنیایی هوشمند گیر افتاده است و هم کسی صدایش را می‌شنود

Inside، معنایی استعاری دارد، روایتی از انسان امروزی که در دنیایی هوشمند گیر افتاده، نه کسی صدایش را می‌شنود، نه کسی او را می‌بیند و با اینکه خاویار می‌خورد باز هم گرسنه است. نمو یک اودیسه است، قهرمانی که هنر راه‌اش را به دنیایی وسیع و عجیب باز می‌کند؛ یک جهان غنی که انسان امروزی با فراموشی‌ کردن‌اش بقا را از دست خواهد داد.

پرده‌ی آخر فیلم از لحاظ معنا، نمایشی بسیار سنگین ارائه می‌دهد که البته فیلمساز از پس پرداخت‌اش برنمی‌آید؛ نه می‌تواند به میزانسن‌ها و قاب‌بندی‌های هنری هویت ببخشد و نه می‌تواند ایده‌های رواشناختی و کهن‌الگویی را به جایی برساند. قصه‌ای که از یک قفس فیزیکی به قفسی روانی می‌رسد، ایده‌ای آنقدر بزرگ که تجربه‌ی فیلمساز به پرداخت‌اش قد نمی‌دهد.

مجله خبری بیکینگ

نمایش بیشتر
دانلود نرم افزار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا