نقد فیلم بو ترسیده (Beau Is Afraid) | رویارویی پیرپسر و مادرش
نقد فیلم بو ترسیده (Beau Is Afraid) | رویارویی پیرپسر و
مادرش
تازهترین ساختهی آری آستر، فیلمساز جوان آمریکایی، داستان مردی است که قرار است بهمناسبت سالمرگ پدرش، سفری به خانهی مادرش داشته باشد. فیلمی در ابتدا درگیرکننده، در ادامه کسلکننده و درنهایت نه آنقدرها راضیکننده.
سومین فیلم بلند آری آستر، بو ترسیده، بهتازگی برای تماشا در دسترس قرار گرفته است. فیلم داستانِ بو (با بازی واکین فینیکس) را تعریف میکند. پیرپسری که دائمن با اضطراب درگیر است و در محلهای کثیف و جنایتزده زندگی میکند. کسی که قبل از تولد، پدرش را از دست داده و زیر دستان مادرش بزرگ شده است.
بو ترسیده درواقع نسخهی بلند و پرداختشدهی فیلمکوتاهی است که آری آستر در سال ۲۰۱۱ ساخته بود: بو – فیلمی با پلاتی مشابه. آنجا نیز قرار است بو در سالروز درگذشت پدرش، به خانهی مادری برگردد و دزدیدهشدن دستهکلید و اتفاقاتی دیگر باعث میشوند تا این خواسته به تعویق بیفتد.
در ادامهی متن، داستان فیلم فاش میشود.
پیغام صوتی مادر در شناختن شخصیت او راهگشاست. تأکید چندبارهای که مادر در آخر پیغام بر «دوستداشتنِ» بو میکند میتواند نشانهای از کنترلگر بودن او باشد
از همان سکانس آغازین، موقعیت برای ما شرح داده میشود. بو در اتاق روانکاوش است. فیلم از همان ابتدا نشانههایی در اختیار مخاطب میگذارد تا رابطهی بو و مادرش برای بیننده قابلفهم شود. همان جایی که در اتاق روانکاو، گوشیِ بو زنگ میخورد و او دودل است که آیا جواب مادرش را بدهد یا نه.
توصیفی که روانکاو میدهد نیز دراینمیان مهم است: رفتنِ دوباره سراغ چاهی که دفعهی پیش، آبش ناسالم بوده است. پیغام صوتی مادر در شناختن شخصیت او راهگشاست. تأکید چندبارهای که مادر در آخر پیغام بر «دوستداشتنِ» بو میکند میتواند نشانهای از کنترلگر بودن او باشد. کنترلگریای که نوعی از حس عذابوجدان را برای بو به ارمغان میآورد. احساس گناه از اینکه پیش او نیست یا چند ماهی است به او سر نزده است.
پیشتر، در سکانس مقدمه، جایی که شاهد لحظهی بهدنیا آمدنِ بو هستیم، بهاختصار به مشکلی در لحظهی تولد بو اشاره میشود. واکنشهای مادر هم قابلتوجه است. سؤالهای پیدرپی و نگرانیهای او در این لحظه اولین نشانگانِ همان چیزی است که دربارهی کنترلگری گفتیم. اینکه او چرا گریه نمیکند یا نفس نمیکشد یا چیزهایی از این دست. این سکانس، جدا از پرداختی کوتاه و گذرا بر شخصیت مادر، احتمالن اشارهای گذرا بر مشکلی نیز است که از آغاز زندگی در شخصیت بو بهوجود آمده است.
محلهی زندگی بو، جایی که درست بعد از سکانس روانکاو با آن روبهرو میشویم، بسیار جالبتوجه است. محلی پُر از ناهنجاریهای اجتماعی و مملو از شخصیتها و کاراکترهای عجیبوغریب و اتفاقهای غیرعادی. تصویری دژستانی از شهر. تصویری اغراقشده که در ادامه، با ورود بو به آپارتمان محل زندگیاش، کامل و کاملتر میشود. ساختمانی کثیف و نیمهویران و ارزان، در چنان محلهای، با وسایلی اندک و مشکلاتی زیاد. میتوان گفت که چنین تصویر اگزجرهای از محیط زندگی بو نشاندهندهی ذهنیتِ او نیز است. ذهنیتی که نسبتبه همهچیز اضطراب و ترس دارد و نمیتواند به هیچچیز اطمینان کند.
شیشه در خانهی مادر بو نمادی از معماری مدرن و متعاقبن زندگی مدرن است. شفاف بودن فضاهای داخلی، و اشارهی ضمنی بر تمکن مالی صاحبخانه. درحالیکه در آپارتمان بو، شیشه عامل ترس است. بو از پنجرهها و درِ شیشهای ورودی میهراسد
البته که این تصویر در تضاد کامل با تصویری قرار میگیرد که در یکسوم پایانی فیلم از خانهی مادر میبینیم. خانهای مجلل در بافت شهری تروتمیزتر و متمدنتر، قرارگرفته در میان انبوهی از درختان، دارای مساحتی بسیار بیشتر از واحدِ بو در آن آپارتمان دروداغان. خانهای که نماد ثروت و قدرت است. ثروت و قدرتی که مادر بو، بهواسطهی کسبوکارش، از آن بهرهمند است و بو با آن زندگی فقیرانه هیچ بهرهای از آن نبرده است.
همین قدرت و ثروت هم است که احتمالن یکی از دلایل رفتارهای کنترلگرانهی مادر است. حتی نحوهی استفاده از شیشه در دو خانهی مورد بحث نیز جالب توجه است. شیشه در خانهی مادر بو نمادی از معماری مدرن ــ و متعاقبن زندگی مدرن ــ است. شفاف بودن فضاهای داخلی، و اشارهی ضمنی بر تمکن مالی صاحبخانه. درحالیکه در آپارتمان بو، شیشه عامل ترس است. بو رابطهی خوبی با شیشه ندارد. از پنجرهها و درِ شیشهای ورودی میهراسد. دیدن منظرهی دلهرهآور بیرون و اتفاقات غیرقابلباورِ جاری در آن ازطریق شیشهها ممکن است. شیشهها بو را مضطربتر میکنند.
نکتهی قابلذکر دیگر دراینمیان این است که بو نماد و تصویر کاملی از یک مردِ اخته است. اینکه او خاطرهای از پدر ندارد ــ حتی قابعکس داخل خانه نیز تصویری محو و غیرقابلتشخیص از پدر ارائه میدهد ــ درکنار نحوهی زیستِ او و چسبیدن به مادر و دلبستن به خاطرهای دور از دختری بهنام الین، همه و همه نشانگانی است بر این مطلب. اشارههایی که بعدتر در فیلم دربارهی بیماری موروثی پدر بو میشود نیز در همین راستا عمل میکنند. این اختگی البته در انتها، در سکانس بازگشت به خانهی مادری، بیشتر مورد واکاوی قرار میگیرد و بهنوعی حل میشود. اختگیای ساختگی که مادر آن را به بو تحمیل کرده بوده است.
مجسمهی کوچکی که بو برای هدیهدادن به مادر میخرد، جدا از شباهتی که به مجسمهی بزرگِ جلوی خانهی مادر دارد، حاوی معانی دیگری نیز است. معنای اول در لحظهای بهتصویر کشیده میشود که بو در حال نوشتن یادداشتی در زیر مجسمه برای مادر است. جایی که هنگام نوشتن کلمهی «Love» جوهر تمام میشود. اشارهای به احساس واقعی بو نسبتبه مادرش. احساسی که پیچده و ناواضح است و بو نیز همیشه سعی در کتمان و عدمبروزِ آن داشته است. بعدتر نیز، بعد از صحنهی تصادف و رفتنِ بو به خانهی آن زوج عجیب، در نمایی با مجسمهی چسبخورده روبهرو میشویم. این نیز تصویری از رابطهی بو و مادر است. رابطهای شکستهشده و ویران که بهزورِ چسب سر پا باقی مانده است.
واضح است که برگشتن بو بهسمت خانه قرار است سفری برای بازشناسی رابطهی او و مادرش و آشکارشدن چیزهایی از گذشته باشد. اما فیلمسازِ جوان شروع میکند به پیچیدهکردن این خط رواییِ ساده و معمول، بهدستاویز موقعیتهایی که جز طولانیتر کردن فیلم و خستهکنندهتر کردنِ آن، کمکی نمیکنند
درست از همینجاست که فیلم پا در مسیری دیگر میگذارد. از اینجا سلسلهی وقایع بسیار گیجکننده، کابوسوار، نامشخص، غیرمنطقی و غیرمعمول، بدون منطق روشن و صدالبته کسالتبار میشود. تا همینجا نیز واضح است که برگشتن بو بهسمت خانه قرار است سفری برای خودشناسی و بازشناسی رابطهی او و مادرش و آشکارشدن چیزهایی از گذشته باشد ــ الگویی که در تمام این سالها در فیلمهای مختلفی تکرار شده است.
اما فیلمسازِ جوان قصهی ما شروع میکند به پیچیدهکردن این خط رواییِ ساده و معمول، آن هم بهدستاویز سکانسها و موقعیتهایی که جز طولانیتر کردن زمان فیلم و خستهکنندهتر کردنِ آن، هیچ کمکی به فیلم نمیکنند. هر چند که میتوان توجیههایی برای حضور چنین سکانسهایی آورد، ولی توضیح قانعکنندهای برای این پرداختهای طولانی وجود ندارد.
حضور در خانهی گریس و راجر احتمالن تنها برای ذکر این مفهوم است که همهی این وقایع موانع ذهنیایاند که میخواهند بو را از رفتن به خانه منصرف کنند یا آن را به تآخیر بیندازند. آن هم درحالیکه بو فهمیده مادرش مرده است و دیرتر خاکشدن او بهمعنای آبروریزی و شرمساری برای مادر و خانواده خواهد بود. و بو، که رابطهی درستی با مادرش ندارد، آیا در عمیقترین لایههای ناخودآگاهش خواستار همین مطلب نیست؟ اما گیر افتادن بو در این خانهی عجیبوغریب با هدف اشاره به مفهوم گیرکردنِ بو در دایرههای ذهنیاش، با شخصیتهایی که هر کدام روانرنجور و غیرقابلفهماند و دایرهای که او مدام در آن چرخ میخورد و اتفاقاتِ ریز و درشتی که در این خانه میافتد، چهقدر در داستان اهمیت دارد که بخواهد چهل دقیقه از زمان فیلم را به خود اختصاص دهد و فیلم را بهطور کامل از ریتم رواییِ اصلیاش بیندازد؟
بو ترسیده بهشکلِ کاملی از الگوی «سفر قهرمان» در فیلمنامه تبعیت میکند: قهرمان در دنیای عادی معرّفی میشود (۱) و بعد دعوت به ماجرا را دریافت میکند (۲). ابتدا بیمیل است یا دعوت را رد میکند (۳3)، امّا مرشدی [روانکاو] او را تشویق میکند (۴) به عبور از آستانهی اوّل و قدمگذاشتن به دنیای خاصّی (۵) تا با آزمونها و پشتیبانها و دشمنان روبهرو شود (۶). قهرمان با رویکرد به درونیترین غار از آستانهی دوم میگذرد (۷. آزمونِ سخت را پشتِ سر میگذارد (۸)؛ جایزهی خود را بهدست میآورد (۹) و در مسیرِ بازگشت به دنیای عادی، تحتتعقیب قرار میگیرد (۱۰). از آستانهی سوم میگذرد، تجدیدحیات را تجربه میکند و تحتتأثیرِ این تجربه، متحوّل میشود (۱۱). با اکسیر بازمیگردد، که نعمت یا گنجی است برای خدمت به دنیای عادی (۱۲).
تا اینجای فیلم، ما با شش مرحله از این سفر مواجهایم. مرحلهی هفتم ــ رویکرد به درونیترین غار ــ از آنجایی آغاز میشود که بو به آن جنگل تاریک پا میگذارد. در اینجاست که او، بهواسطهی مواجهه با آن تئاتر جنگلی، به عمیقترین لایههای درونی خود سفر میکند. تئاتری که بهطور تلویحی نشان میدهد مرگِ پدر و مادر میتواند بهانهای برای او باشد تا زنجیر را از پایش باز کند و به زندگی عادی برگردد. زندگیای که درنهایت و با همهی فرازوفرودهایش به او کمک میکند تا گمگشتههای خود را پیدا کند. اضطرابی که بو همیشه با آن دستبهگریبان بوده است ناشی از همین ارتباط ناسالم است.
فیلم میتوانست با تلخیص خود به نتایجِ بسیار بهتری دست پیدا کند. کابوس یکونیمساعتهی میان فیلم عملن ریتم و نفس فیلم را گرفته و اتفاقات دیوانهوار و گیجکنندهی آن باعث میشود تا ارتباط حسّانی مخاطب با فیلم تا اندازهای مخدوش شود
میتوان گفت مهمترین سکانس فیلم در تبیین شخصیت بو نیز همینجاست. از داستانی که در تئاتر روایت میشود تا فلشبکهایی به زندگی و رؤیاها و کابوسهای بو. کابوسهایی دربارهی رابطه با مادرش، و رؤیاهایی دربارهی عشقِ ازدستدادهاش: الین. عشقی که آن هم البته چندان سالم نیست. مشابهت بینِ این عشق ناسالم و رابطهی ناسالم بو و مادرش را نیز میتوان از مشابهت رنگ لباس الین و مادر در سکانس رؤیای وان حمام دریافت. دو نفری که در مبارزه و تضاد با هماند. این را میتوان در مواجههی دوبارهی الین و بو در سکانس خانه و بعد سررسیدن مادر نیز بهوضوح مشاهده کرد.
بالاخره، و بعد از چهل دقیقهی کشدار و حوصلهسربرِ دیگر، بو به خانهی مادری میرسد. با ظاهری زخمخورده، ناشی از مبارزههایی که در اصل در ناخودآگاه خود برای آمادهشدن برای رودررویی با مادر یا خاطرهی او انجام داده است. این سکانس است که درنهایت تکلیف رابطهی او با مادرش را روشن میکند. بو کاری که همیشه دلش میخواسته را در همین سکانس و بعد از صحبتهایش با مادر و مواجههاش با ترسها و سؤالاتِ همیشگیاش انجام میدهد. بعد از رودررویی، او دوباره با وجدان خود گلاویز میشود. وجدانی که درنهایت او را آرام نمیگذارد و حس ترس و شرمی که او همیشه در رابطه با مادرش و در ارتباط با جهان آن را تجربه کرده بود او را محکوم میکند.
بو ترسیده در مواردی یادآور فیلمهای دیگری نیز است. سکانس حضور در خانهی راجر و گریس تا اندازهای برو بیرون (جوردن پیلی، ۲۰۱۷) را بهیاد میآورد و سکانس مواجهه با مادر، علیالخصوص بهخاطرِ نوع رابطهی آنها، یادآور باید دربارهی کوین حرف بزنیم (لین رمزی، ۲۰۱۱) است. جایی در اواخر سکانس حضور در خانهی راجر و گریس، لحظهای که بو با آینده روبهرو میشود، میدسومار (۲۰۱۹) ، ساختهی قبلیِ خود آستر، بهیاد میآید که در آنجا نیز بهواسطهی یک نقاشی با اتفاقات پیشرو آشنا میشدیم. ضمن اینکه حضور واکین فینیکس در نقش چنین شخصیتی خودبهخود یادآور جوکر (تاد فیلیپس، ۲۰۱۹) نیز است.
درنهایت، بو ترسیده میتوانست با تلخیص خود به نتایجِ بسیار بهتری دست پیدا کند. کابوس یکونیمساعتهی میان فیلم عملن ریتم و نفس فیلم را گرفته و اتفاقات دیوانهوار و گیجکنندهی آن باعث میشود تا ارتباط حسّانی مخاطب با فیلم تا اندازهای مخدوش شود.
سی