هاست پرسرعت
بازی

نقد فیلم بازگشت به سئول (Return to Seoul) | یک فیلم کره‌ای به زبان فرانسه!

نقد فیلم بازگشت به سئول (Return to Seoul) | یک فیلم کره‌ای
به زبان فرانسه!

در فیلم بازگشت به سئول، سرزدن اتفاقی یک دختر کره‌ای‌تبار فرانسوی به کشور مادری‌اش، او را راهی سفر هشت‌ساله‌ای می‌کند برای شناختن ریشه‌هایش. با نقد بیکینگ همراه باشید.

«برای چه مدت می‌خواهید بمانید؟»… این سوالی است که تنا، مسئول پذیرش مهمان‌خانه، در صحنه‌ی آغازین فیلم بازگشت به سئول، از فِرِدی (پارک جی-مین)، دختر مسافری که شخصیت اصلی فیلم باشد، می‌پرسد و به محض اینکه بفهمیم با چه فیلمی طرف‌ایم، متوجه می‌شویم که قرار نیست تا انتها هم برای این پرسش، پاسخ واضحی پیدا کنیم! اما هرچه جلوتر می‌رویم، می‌توانیم جواب غیرمستقیمی را تصور کنیم که شاید در نسبت با درونیات شخصیت اصلی، صادقانه‌ترین انتخاب می‌بود: «قطعا نه برای همیشه!»

داستان فیلم، روایت سرزدن ناگهانی و دیرهنگام دختر جوان فرانسوی‌‌زبانی به نام فردریک بنو (فِرِدی) به کشور مادری‌اش یعنی کره‌جنوبی است. فِرِدی که سال‌ها پیش و در میانه‌ی جنگ کره، توسط پدر و مادرش به یک مرکز حضانت فرزند واگذار شده‌ است، از کشور محل تولدش جز نامی هیچ نمی‌داند و تا دهه‌ی سوم زندگی‌اش، به آن پا نگذاشته‌ بوده‌ است. بازگشت اتفاقی و برنامه‌ریزی‌ نشده‌ی دختر به سئول اما او را به سرزدن به مرکز حضانت فرزند مذکور ترغیب می‌کند و همین زمینه‌ساز تلاش‌ او برای پیدا کردن پدر و مادر واقعی‌اش می‌شود.

بازگشت به سئول، درباره‌ی رابطه‌ی پیچیده‌ی انسان است با ریشه‌هایش. ریشه‌هایی که نه می‌شود مطلقا دوست‌شان داشت و نه می‌شود کاملا ازشان متنفر بود. نه معقول است که به‌تمامی به‌شان پایبند بمانی و نه شدنی است که اساسا دورشان بیندازی. نه خودت مایلی که به‌کل رهاشان کنی و نه آن‌ها هیچ‌گاه واقعا رهایت خواهند کرد. حتی اگر بارت را ببندی و یک‌بار برای همیشه پشت سر بگذاری‌شان، روزی به خودت خواهی آمد و با این حقیقت مواجه خواهی شد که اثرات‌شان هرگز در تو ناپدید نشده‌ بوده‌اند. که هر کجا هستی و قصد رفتن به هرکجا را هم که داشته‌ باشی، جایی وجود دارد که گویی دائما تو را فرامی‌خواند که سفر زندگی‌ات نقطه‌ی آغازی داشته‌ است و آغازها به‌اندازه‌ی پایان‌ها مهم‌اند.

پارک جی-مین در حال مسیریابی با یک نقشه‌ی کاغذی در خیابانی در سئول با چتری در دست در نمایی از فیلم بازگشت به سئول به کارگردانی دیوی چو

بازگشت به سئول، درباره‌ی رابطه‌ی پیچیده‌ی انسان است با ریشه‌هایش

آغازِ ساخته‌ی تازه‌ی دیوی چوِ فرانسوی-کمبوجیه‌ای، صحنه‌ی بسیار معناداری است در نسبت با وضعیتی که باید برای فیلمساز دورگه، بسیار شخصی باشد. تنا، دختر جوان لاغراندامی که خامی و معصومیت از سر و رویش می‌بارد، به حالتی ایزوله و ناخودآگاه، در آوای موسیقی کره‌ای غرق شده‌ است (دوربین چو، برای نمایش این انزوا به لنز تله مجهز می‌شود). در همین حین، فِرِدی با آن شیطنت و خودآگاهی بارز چهره‌اش از راه‌ می‌رسد… دختر زیرک و «امروزی»، تمام چیزی را نمایندگی می‌کند که تنا، با بستن گوش‌هایش به روی هر صدایی جز نوای آشنای هم‌زبانان‌اش، از دست‌ می‌دهد. و میل فِرِدی به شنیدن موسیقی کره‌ای، وقتی کنار عبور و گذشتن زودهنگام‌اش از آن قرار می‌گیرد، نسبت دختر با ریشه‌های فرهنگی‌اش را روشن می‌کند.

وقتی از ایده‌های معنادار سینمایی صحبت می‌کنیم، منظورمان چیزی مثل فرانسوی یا انگلیسی حرف‌ زدن شخصیت‌های کره‌ای‌تبار فیلمی است که در سئول می‌گذرد! و شکلی که این ایده،‌ و حال‌ و‌ هوای نامعمول حاصل از آن، مستقیما به تم بحران هویت در اثر گره می‌خورد. چه چیزی بیشتر از بی‌اعتنایی دختر فرانسوی‌زبان به چهره‌ی اصیل کره‌ای خود، و تعجب او از اشاره‌ی شخصیت‌های دیگر به این ویژگی ظاهری‌اش، می‌تواند موید سرگردانی‌ای باشد که مهاجرانی چون او تجربه می‌کنند؟

فیلمِ دیوی چو،‌ رویکرد بسیار جالبی به مسئله‌ی مهاجرت دارد. چرا که محوریت فیلم، نه دشواری‌های جا افتادن شخصیتی با ظاهری بیگانه، در فرهنگی که او را پس می‌زند، که معکوس همین ایده، در قالب پیچیدگی معذب‌کننده‌ی بازگشت یک مهاجر به کشور مادری، و مواجهه با دوگانگی گیج‌کننده‌ی حاصل است. تلاش برای صلح با چیزی که ظاهرا آشنا است و ماهیتا، بسیار غریبه. انتخاب بین ماندن و پس گرفتن هویت فرهنگی‌ات، یا گذشتن و عبور درجا، از تمام موقعیت‌هایی که تو را به اتصال دائمی به ریشه‌هایت تشویق می‌کنند. انتخاب فِرِدی، دومی است.

پارک جی-مین در میان دو دختر جوان پشت میز ناهار داخل یک خانه‌ی سنتی کره‌ای در نمایی از فیلم بازگشت به سئول به کارگردانی دیوی چو

این گذشتن زودهنگام و عبور پیوسته، ویژگی معرف مهمی است برای شخصیتی که زندگی‌اش بیش از مثال درخت و ریشه، به سرگردانی برگی سَبُک در میانه‌ی وزش باد، شبیه‌ بوده‌ است. کافی است به همین بازگشت ناگهانی او به کره دقت کنیم. شکل پیشرفت روایت در ادامه‌ی فیلم، ممکن است به این تصور بیندازدمان که دختر برای پیدا کردن پدر و مادر بیولوژیکی‌اش، به کشور محل تولدش بازگشته‌ بود. اما دقت به گفت‌و‌گوی ابتدایی او با تنا و دونوان، این حقیقت را یادآوری می‌کند که فِرِدی در ابتدا، انگیزه‌ی روشنی برای این سفر نداشته‌ است. و به پیشنهاد دوستِ تازه‌اش، به فکر جست‌و‌جو برای ریشه‌هایش می‌افتد. به شکلی کنایه‌آمیز، چیزی که زمینه‌ساز شکل‌گیری تمام ماجراهای فیلم می‌شود و نیاز شخصیت را برای خودش واضح‌تر می‌کند، اشاره‌ای کم‌اهمیت در گفت‌‌و‌گویی برنامه‌ریزی‌نشده است. برای برقراری ارتباط میان روان شخصیت و سیر روایت، ایده‌ای طبیعی‌تر از این نمی‌شد پیدا کرد!

در مقابل این رهایی و بی‌قیدی دختر، بافت کهنه‌ی جامعه‌ی کره، آن‌قدر محافظه‌کار و سنتی است که وجوهی از برخوردها و رفتار مردم‌اش برای تماشاگر ایرانی آشنا به‌ نظر می‌آیند! در نتیجه‌، چه در صحنه‌ی هم‌نشینی فِرِدی با تنا و دونوان در غذاخوری، و چه در مواجهه با بی‌پروایی جنسی او، تشخیص تضادی که دختر فرانسوی با این آداب‌دانی دارد، برایمان سخت نیست. در فرهنگی که شدیدا به کنترل و قاعده‌مندی مایل است، فِرِدی را هرچه از عملی بازدارند، بیشتر برای انجام‌اش هیجان‌زده می‌شود! هرجا برایش مرزی بکشند، به گذشتن از آن میل بیشتری پیدا می‌کند و اگر بخواهند فراری‌اش بدهند، کافی است اشاره‌ی کوچکی به «تعهد» داشته‌ باشند!

یک مرد مسن جلوتر از دو دختر جوان در حال قدم زدن کنار دریا در نمایی از فیلم بازگشت به سئول به کارگردانی دیوی چو

وقتی از ایده‌های معنادار سینمایی صحبت می‌کنیم، منظورمان چیزی مثل فرانسوی یا انگلیسی حرف‌زدن شخصیت‌های کره‌ای‌تبار فیلمی است که در سئول می‌گذرد!

رابطه‌ی سرد و از راه دور فِرِدی با پدرش، فقط به‌دلیل سال‌ها جدایی، رفتار نامتعادل پیرمرد، یا اختلاف زبانی و فرهنگی نیست که به صمیمیتی انسانی نمی‌رسد. مسئله‌ی اصلی این‌جا است که پدر (با بازی عالی اوه کوانگ-روک)، مانند هر مرد سنتی دیگری، به‌دنبال سلطه بر زندگی فرزند نورسیده‌اش (!) است و درجا درباره‌ی آینده‌ی او خیال‌پردازی می‌کند. نفرت فِرِدی از کنترل‌گری سنتی اما، استثنا نمی‌‎شناسد و او بر سر این یک مورد، حاضر نیست حتی قدمی کوتاه بیاید. به همین دلیل است که ابراز علاقه‌ی صادقانه‌ی پسر دل‌باخته‌ی کره‌ای را هم بی‌رحمانه پس می‌زند. و با همین انگیزه است که در ادامه، ماکسیم (یوان زیمر) خوش‌برخورد و مهربان‌ را نیز به شکلی به‌غایت کودکانه، از زندگی‌اش بیرون می‌کند.

اما بازگشت به سئول، صرفا درباره‌ی تضاد منش غربی و رهایی فِرِدی، با ذهنیت سنتی و بسته‌ی شرقی نیست… هرچه باشد، درباره‌ی کره‌جنوبی صحبت می‌کنیم. کشور توسعه‌‌یافته‌ی آسیای شرقی، سال‌ها است میزبان تغییرات فرهنگی سریعی بوده، و موج «جهانی شدن»، روی وجوه مختلفی از زندگی مردم‌اش تاثیر گذاشته‌ است و بازگشت به سئول، نه‌تنها این تغییر فرهنگی را نادیده نمی‌گیرد، که از آن برای غنی‌تر کردن نسبت فِرِدی با ریشه‌هایش استفاده می‌کند.

در میانه‌ی فیلم، اولین پرش زمانی روایت به مدت دو سال رخ می‌دهد و وقتی به فِرِدیِ تازه و لباس و آرایش متمایزش برمی‌گردیم، چو با محدود کردن تسلط‌مان روی محیط، به این فرض دامن می‌زند که دختر، عطای درگیری با مختصات دست‌و‌پاگیر فرهنگیِ کشور مادری را به لقایش بخشیده، و به فرانسه، یا کشور دیگری در اروپا بازگشته‌ است. امتداد سکانس، و تبادل اطلاعات بین فِرِدی و آندره (با حضور کاریزماتیک لویی-دو دو لانکسن) اما، نشان می‌دهد که دختر -این‌بار به بهانه‌ای کاری- در همان سئول حضور دارد.

پارک جی-مین در حال نگاه به بیرون از پنجره‌ی یک ماشین در حال حرکت در نمایی از فیلم بازگشت به سئول به کارگردانی دیوی چو

شکلی که چو در ادامه، محیط شبانه‌ی شهر را تصویر می‌کند، سئولِ دیگری را پیش چشم تماشاگر می‌سازد که گویی از دلِ بلیدرانر، یا هر علمی-تخیلی سایبرپانک مشابه آمده‌ است! این شهرِ نو، با انرژی و ضرب‌آهنگ رفتار فِرِدی تناسب بیشتری دارد و زمینه‌ی بصری مناسب‌تری می‌سازد برای موسیقی الکترونیک پرتحرکی که دائما نماینده‌ی جوشش درونی او بوده‌ است. ورود فِرِدی به دنیای نئونی زیرزمینی هم برای نخستین بار، نسخه‌ای از دوگانگی فرهنگی جامعه‌ی کره را به تماشاگر معرفی می‌کند که در مجموعه‌ی صحنه‌های کند و معذب‌کننده‌ی ملاقات با خانواده‌ی پدری در نیمه‌ی اول فیلم، نمی‌شد تصورش کرد. شکل خودآگاهانه‌ای که فیلم‌ساز، تزریق انرژی متفاوت شخصیت اصلی‌ به محیط اطراف را، مشابه نماینده‌ای از واردات فرهنگی، به‌عنوان کپسولی از دگردیسی تاریخی کشور، در دو تکه‌ی متمایز روایت فیلم‌اش می‌گنجاند.

فِرِدی در جهان زیرزمینی، هم نسخه‌ی به‌مراتب رهاتری از روابط اجتماعی را یافته‌ است که در آن از تعهدات دست‌و‌پاگیر خانوادگی و رسوم کهنه‌ی سنتی خبری نیست و هم خودش را میان حجم کورکننده‌ای از نورها، و امواج گوش‌خراشی از اصوات فراگیر منزوی کرده‌ است. گویی قصد ساختن واقعیت جایگزینی برای حقیقت زندگی شخصی‌اش را داشته‌ باشد. این حقیقت اما، گاهی در قالب اشاره‌هایی به ماهیت رابطه‌اش با آندره، به‌عنوان نوعی از جایگزین حضور پدرانه بروز پیدا می‌کند و گاه به شکل درگیری ذهنی او با فقدان مادرش؛ که در روزهای منفور تولدش، گلویش را فشار می‌دهد. این درگیری، پس از دو سال و ارسال ۶ پیام برای مادر غایب، به فرجامی ظاهرا محتوم ختم می‌شود… نامه‌ای کوتاه، شامل ۲۲ کلمه، به مرکز حضانت فرزند رسیده‌ است و مضمون آن تکلیف همه‌چیز را روشن می‌کند: مادر به دیدن دخترش تمایلی ندارد!

وقتی پنج سال بعد، دختر برای ملاقات دوباره با پدری که این روزها سر و سامان بیشتری گرفته‌ است، به کره بازمی‌گردد، به لحظه‌ی سینمایی درخشانی می‌رسیم… گوش دادن دختر به قطعه‌ی ۵۲ ثانیه‌ای ساده و احساس‌برانگیزی که با دور انداختن تمام موانع زبانی و تجارب تلخ گذشته، عشق همیشه حاضر مرد آسیب‌دیده و احساس پشیمانی و حسرت عمیق او را، به ظریف‌ترین شکل ممکن، یک‌جا منتقل می‌کند. خودِ فِرِدی هم در این ملاقات به شرایطی رسیده که صلح درونی نمی‌تواند توصیف بدی برایش باشد. وضعیت جسمی و روحی، رابطه‌ی عاطفی، و ارتباطات خانوادگی او، برای یک‌بار هم که شده، جملگی در اوضاعی خواستنی هستند.

یک دختر جوان که سر روی شانه‌ی دوست‌اش گذاشته در نمایی از فیلم بازگشت به سئول به کارگردانی دیوی چو

نحوه‌ای که چو، تنهایی فِرِدی در سرمای محیط خالی داخلی مرکز حضانت فرزند را در قالب نماهایی باز به تصویر می‌کشد، وزن خردکننده‌ی این ملاقات برای دختر را به شکل موثری موکد می‌سازد

اینکه آرامش شخصیت دیری نمی‌پاید، الزاما ایده‌ی غلطی نیست. بنا است ببینیم که چطور رفتار پیرمرد در راهی کردن فِرِدی و ماکسیم به مهمان‌خانه، تمام عقده‌های فراموش‌شده و زخم‌های کهنه‌ی دختر را درجا بازمی‌کند و او را سرشار از احساس ناامیدی عمیق حاصل از مواجهه با نشانه‌های همچنان‌ پابرجای رفتار سلطه‌جویانه‌ی پدر، از نو فرو می‌پاشد… شکل پیشرفت سیر علت‌ و‌ معلولی صحنه اما، با ناکامی در زمینه‌چینی رفتار غیرمنطقی پدر، کل موقعیت را غیرقابل‌باور جلوه می‌دهد و دست‌های راوی را از پشتِ پرده‌ی روایت، افشا می‌کند. همین وضعیت را برای زمان‌بندی تماس مادر، و شکل اتفاقی حصول اولین و آخرین ملاقات فِرِدی با او هم شاهدیم. توسل به اتفاق و تصادف در این مرحله از روایت، خام‌دستانه است و قرار گرفتن این واقعه، درست پس از فروپاشی ارتباط با پدر، طبیعی به‌ نظر نمی‌رسد.

ملاقات نهایی با مادر اما، چیزی بوده که تمام روایت از ابتدا به سمت آن حرکت می‌کرده است. فِرِدی بیشترین درگیری و اشتیاق را نسبت به شناختن مادر غایبی دارد که از دسترس خارج است و حتی برای پیدا کردن دخترش تلاشی هم نمی‌کند. در نگاه دختر، ارتباط با مادر هرچیزی می‌تواند باشد و این بی‌شکلی و رهایی، بیشترین جذابیت را برای او دارد. در نتیجه مهم نیست اگر عمری از دیدن او محروم مانده‌ باشد. دیدن مادر و آشنایی با او، تا لحظه‌ی آخر، خواسته‌ی قلبی فِرِدی باقی می‌ماند.

نحوه‌ای که چو، تنهایی فِرِدی در سرمای محیط خالی داخلی مرکز حضانت فرزند را در قالب نماهایی باز به تصویر می‌کشد، وزن خردکننده‌ی این ملاقات برای دختر را به شکل موثری موکد می‌سازد. و ایده‌ی بسیار خوبی که برای ماندن کنار دختر، و نمایش نزدیک شدن مادر در آن نمای برگمانی از چهره‌ی دو زن -به‌عنوان دو نسخه‌ی متفاوت نسلی از وجودی واحد- دارد، درکنار بازی خوب پارک جی-مین (در اولین نقش‌آفرینی عمرش)، به این لحظه‌ی کلیدی داستانی، توجه اجرایی درستی می‌بخشد. درنهایت، مادر یک کاغذ حاوی آدرس ایمیل به دخترش می‌دهد و این ظاهرا قرار است به‌عنوان پایانی رضایت‌بخش برای سفر طولانی دختر، حفره‌ی بزرگ داخل قلب‌اش را پر کند.

پارک جی-مین در حال گریه کردن در آغوش یک زن مسن در نمایی از فیلم بازگشت به سئول به کارگردانی دیوی چو

اما بازگشت به سئول، هرچه باشد، درباره‌ی صلح با ریشه‌ها نیست… درباره‌ی «صلح با به‌صلح‌نرسیدن با ریشه‌ها» شاید!… پس از پرش زمانی یک ساله، فِرِدی را در کشور دیگر و هتل دیگری پیدا می‌کنیم. این اقامت‌گاه‌های موقت، بهترین نماینده هستند برای گذشتن و عبور پیوسته‌ای که با زندگی و روان این شخصیت در هم‌ تنیده است. با اشاره‌ی مسئول پذیرش هتل می‌فهمیم که روزِ تولد دیگری از زندگی فِرِدی را شاهد هستیم و این یعنی دختر حتما به ریشه‌هایش، به جایی که همه‌چیز از آن آغاز شده، و به مادرش فکر خواهد کرد. همین هم می‌شود؛ و پس از یک سال، فِرِدی به فکرِ رجوع به‌دست‌نوشته‌ی مادرش، ارسال پیامی به آدرس او، و برقرای یک ارتباط سالم و باثبات با زن همیشه غایب می‌افتد. نتیجه اما به شکل غیرمنتظره‌ای، دستِ دختر را خالی می‌گذارد.

اینکه آدرس ایمیل مادر غلط از آب درمی‌آيد را می‌توان به طرق مختلفی تفسیر کرد. می‌شود با خوانشی پوچ و ابسورد، آن را حاصل یک اشتباه نوشتاری دانست، یا اصلا به شکلی تلخ و بدبینانه، نتیجه‌ی عمدِ مادر و نشان شدت بی‌میلی او به ارتباط با دخترش درنظرگرفت‌اش. اما هیچ‌کدام از این دو نگاه، فرقی به حال فِرِدی نمی‌کند… او پس از ناامیدی از پدر، ارتباط با مادر را هم ناممکن می‌یابد و به این نتیجه می‌رسد که اتصال او به ریشه‌هایش، قرار نیست هیچ‌گاه طبیعی و پایدار شود. اما در پایان، جای سرگردانی و آشوب اولیه، با این کوچ دائمی که زندگی‌اش باشد، به صلحی بالغانه می‌رسد و جای فرار و انکار همیشگی، به آوای محزون شکستگی درونی‌اش، اجازه‌ی نفس کشیدن می‌دهد.

مجله خبری بیکینگ

نمایش بیشتر
دانلود نرم افزار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا